tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های پند آموز» ثبت شده است

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
مردی نابینا زیر درختی نشسته بود، پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟» پس از او وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌ سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟







  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.


















معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
مسافران اتوبوس خانم جذاب و جوانی که با عصای سفید و با احتیاط از پلکان بالا می رفت را با دلسوزی نگاه می کردند. او کرایه را به راننده پرداخت کرد و سپس با کمک دستش صندلی ها را یافت، از راهروی اتوبوس عبور کرد و صندلی خالی را که راننده به او گفته بود پیدا کرد. سپس روی صندلی نشست، کیفش را روی پایش گذاشت و عصایش را به پایش تکیه داد.
















دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه،پنج شنبه،....هر روز را به تنهایی و بدون مشکلی سپری کرد.سوزان هرگز احساسی به این خوبی را تجربه نکرده بود.او موفق شده بود!او به تنهایی به محل کار خود می رفت.




سوزان واقعا نمی دانست که راننده در مورد چه مطلبی صحبت می کند.بنابراین دوباره پرسد:«منظورتان چیست؟»
راننده پاسخ داد:«در تمام طول هفته ی گذشته،هر روز صبح یک آقای خوش تیپ با لباس نظامی آن طرف خیابان می ایستاد و پیاده شدن شما را از اتوبوس تماشا می کرد.بعد منتظر عبور شما از خیابان می ماند و نظاره گر ورود شما به دفتر کارتان بود.سپس بوسه ی کوچکی برایتان می فرستاد و پس از یک سلام کوچک نظامی اینجا را ترک می کرد.شما واقعا زن خوشبختی هستید.

اشک شوق بر گونه های سوزان جاری شد.اگرچه او نمی توانست مارک را ببیند اما همواره حضور او را در نزدیکی خود احساس کرده بود.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
البته این داستان بیشتر تخیلی به نظر می آید تا واقعی و صحت و سقم آن بر عهده سایت پند آموز نیست.

داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت . یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم، کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند . این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد . کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند .
 

در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید. و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت. مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم ( باستانی ) bastani نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند. در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن :   we name it after you اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد.

میرزا حسن‌خان مستوفی , مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش می نویسد این پدرسگ (کریم باستانی) لیسیدنیی ساخته است از سرداب های یزد سردتر، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر.
سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت می کند.

  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!






  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
داستان رویدادی که در سال 1892در دانشگاه استنفورد اتّفاق افتاد:






این کار کوچکی به نشانۀ محبّت بود. امّا پادرفسکی را به عنوان مردی بزرگ نشان داد. چرا باید به دو نفری که حتّی آنها را نمی شناسد کمک کند؟ همۀ ما در زندگی خود در وضعیتی مشابه قرار می گیریم.













هربرت هوور


 

 

پادرفسکی



(توضیح مترجم: هربرت هوور (10 اوت 1874 – 20 اکتبر 1964) سی و یکمین رئیس جمهور آمریکا (از 1929 تا 1933) بود. در کودکی یتیم شد و تحت سرپرستی عموی خود بزرگ شد. او در طیّ جنگ اوّل جهانی سرپرستی وزارت رفاه و غذا را به عهده داشت. از سال 1892 که پادرفسکی به هوور کمک کرد، دوستی آن دو ادامه داشت تا در سال 1919 ماجرای جنگ و قحطی لهستان پیش آمد و هوور به لهستان کمک کرد.  هوور شخصاً در آگست سال 1919 به لهستان رفت و از پای برهنگی 25000 کودک برآشفت و به کشورش تلگرافی دستور داد هفتصد هزار پالتو و هفتصد هزار جفت کفش برای لهستان ارسال دارند که بلافاصله انجام شد و قبل از زمستان به دست محتاجان رسید. در طول دو سال بعد پانصد هزار کُت و کفش دیگر تحویل لهستان گشت.
ایگناسی یان پادرفسکی در 18 نوامبر 1860 به دنیا آمد و در 29 جون 1941 از دنیا رفت. او پیانیست، آهنگساز، سیاستمدار و دومین رئیس جمهور لهستان بود.)


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می فروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا می رود .






پسر پاسخ داد که یک مشتری .









مگه چی فروختی ؟

پسر گفت : اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. یعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت : خلیج پشتی .



بعد پرسیدم: ماشین تان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک .

پس منهم یک بلیزر 4WD  به او پیشنهاد دادم که او هم خرید .

مدیر با تعجب پرسید : او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی ؟

پسر به آرامی گفت :

نه ، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم : بیا برای آخر هفته ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم شاید سردردت بهتر شد ...!


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
قربان! شمشیر مکش که عالم خراب خواهد شد!
















زنم بر فرق پسکوویچ / که دود از پطر برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش رو به روی او ایستاده بودند خود را به پایه عرش سایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند: «قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد.»



به نقل از کتاب «شرح زندگانی من» / نوشته عبدالله مستوفی


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ
دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام ‌کی ‌گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان می کند:















  • ali rezaei