tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های پند آموز» ثبت شده است

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
در قرون وسطی کشیشان، بهشت را به مردم می فروختند و مردمان نادان هم با پرداخت پول، قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.
















  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
در افسانه ها آمده، روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه فرا خواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند. یکی از فرشتگان به خدا گفت:











  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
مردی، دیروقت، خسته از سرکار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود:






















- چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟














- با اینکه خودت پول داشتی، چرا باز هم پول خواستی؟




  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.






















بهلول صد دینار را گرفت و گفت:







- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.




- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.





- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.

هارون نارحت شد و پرسید:
- چرا؟

بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
مردی که از سفر حج برگشته بود سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را برای امام صادق(ع) تعریف می کرد، مخصوصاً یکی از همسفران خویش را بسیار می ستود که چه مرد بزرگواری بود و ما به همراهی همچون مرد شریفی مفتخر بودیم. یکسره مشغول طاعت و عبادت بود. همین که در منزلی فرود می آمدیم او فوراً به گوشه ای می رفت و سجاده خویش را پهن می کرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول می شد.









  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
جواب یک دانشجوی شیمی در دانشگاه واشینگتن به قدری جالب بود که توسط استادش در اینترنت پخش شده و دست به دست می گردد . خواندنش جالب است .
پرسش : آیا جهنم اگزوترم ( دفع‌ کننده گرم ) است یا اندوترم ( جذب ‌کننده گرم ) ؟ 
اکثر دانشجویان برای ارائه پاسخ خود به قانون بویل - ماریوت متوسل شده بودند که می‌ گوید حجم مقدار معینی از هر گاز در دمای ثابت ، به طور معکوس با فشاری که بر آن گاز وارد می‌شود متناسب است . یا به عبارت ساده ‌تر در یک سیستم بسته، حجم و فشار گاز ها با هم رابطه مستقیم دارند .
 
اما یکی از آن ها چنین نوشت :
اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر می ‌کند . برای این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده می ‌شوند . گمان کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمی ‌کند. پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک می ‌کنند برابر است با صفر .
برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده می ‌شوند، نگاهی به انواع و اقسام ادیان رایج در جهان می ‌کنیم. بعضی از این ادیان می‌ گویند اگر کسی از پیروان آن ها نباشد، به جهنم می ‌رود. از آن جایی که بیش تر از یک مذهب چنین عقیده ‌ای را ترویج می ‌کند و هیچ کس به بیش تر از یک مذهب باور ندارد، می ‌توان استنباط کرد که همه ارواح به جهنم فرستاده می ‌شوند. با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان متوجه می ‌شویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیش تر می ‌شود.
حالا می ‌توانیم تغییر حجم در جهنم را بررسی کنیم : طبق قانون بویل - ماریوت باید تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزایش بیابد . اینجا دو موقعیت ممکن وجود دارد :
 
۱ ) اگر جهنم آهسته ‌تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود .
۲ ) اگر جهنم سریع تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج پایین خواهند آمد تا جهنم یخ بزند .
اما راه ‌حل نهایی را می ‌توان در گفته همکلاسی من ترزا یافت که می ‌گوید : « مگه جهنم یخ بزنه که با تو ازدواج کنم ! » از آن جایی که تا امروز این افتخار نصیب من نشده است ( و احتمالاً هرگز نخواهد شد ) ، نظریه شماره ۲ اشتباه است : جهنم هرگز یخ نخواهد زد و اگزوترم است.

 


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم : باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم . بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا ؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.




















  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم . شغلم را ، دوستانم را ، مذهبم را و خلاصه تمام وابستگی های زندگی ام را!


















  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد . در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند . برای امرار معاش این خانواده بزرگ ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد . در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت ( دو تا از 18 فرزند ) رویایی را در سر می پروراندند . هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند ، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد .







  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد.






















الف : زن چهارم که بدن ماست. مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ، اول از همه او ترا ترک می کند.



  • ali rezaei