tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های پند آموز» ثبت شده است

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
پدر مصری : پسرم ما در گذشته سرزمینی وسیع داشتیم

پدر یونانی :کشور ما در گذشته دانشمند های زیادی داشت

پدر ایتالیایی :کشور ما دارای امپراطوری قدرتمندی بوده

پدر عربی :ما پیامبری داشتیم که بسیار مهربان بود

پدر ایرانی :پسرم در گذشته ما کشوری داشتیمکه مصر بخشی از آن بود ، دانشمندان یونانی برای تحصیل به ایران می آمدند ، رومی ها در جنگ از ما شکست می خوردند وهزار سال قبل از اعراب ما یزدان را ستایش می کردیم ، این تاریخ را به خاطر بسپار شاید روزی برای فرزندانت بگویی ما خلیج فارس و دریای کاسپین داشتیم و  . . .

چه تلخ است تاریخمان


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا" بیایید تو و چیزی بخورید.












  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
گناه هایم را بردم پیش خدا. همه اش را، ریز و درشت. خب، از حق نگذریم خیلی سنگین بود. برای همین، خیلی بدبختی کشیدم تا کولشان کردم. پاهایم شل شده بود. دست هایم از آرنج لمس شده بود. انگار دیگر هیچ حس دردی در دست هایم نبود. اما دلم که خوش بود. مگر آدم دیگر از این دنیا چه می خواهد؟ یک دل خوش! من هم که داشتم. برای همین، با یک عالمه اعتماد به نفس بلند شدم و گناه هایم را گرفتم دستم و رفتم پیش خدا.














  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت‌هاى اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست. البته او دروغ می‌گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس، روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت.





































همین امروز گرمابخش قلب یکنفر شوید ... وجود فرشته‌ها را باور داشته باشید، و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
گیلی در یک مسابقه تست هوش در دانشگاه؛ که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده؛ شرکت کرده بود. سوالات این مسابقه به شرح زیر است:





































5- توله سگ. در زبان اسپانیایی INSULARIA CANARIA است که در زبان فارسی به معنی جزایر توله سگهاست.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
این یک ماجرای واقعی است:


























  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه ی قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چه قدر عمیق است به دو قورباغه ی دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست، شما به زودی خواهید مرد!








  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز باهم جرّ و بحث می کردند.








  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ
یک استاد جامعه شناسی به همراه دانشجویانش به محله های فقیر نشین بالتیمور رفت تا در مورد دویست نوجوان و زندگی فعلی و آینده آنها تحقیقی انجام دهد. از دانشجویان خواسته شد ارزیابی خود را در باره تک تک این نوجوان ها بنویسند. دانشجویان برای همه آنها یک جمله را تکرار کردند:

"او شانسی برای موفقیت ندارد."


بیست و پنج سال بعد، استاد جامعه شناس دیگری به سراغ این تحقیق رفت. او از دانشجویانش خواست که دنباله این تحقیق را بگیرند و ببینند بر سر آن نوجوان ها چه آمده است. به استثنای بیست تن از آنها که از آن محل اسباب کشی کرده یا مرده بودند، از میان 180 نفر باقیمانده 176 نفر به موفقیتهای غیر عادی دست پیدا کرده و وکیل، پزشک و تاجری موفق شده بودند!

این جامعه شناس حقیقتاً متحیر شده بود و تصمیم گرفت روی این موضوع تحقیق بیشتری انجام دهد. خوشبختانه توانست همه آن افراد را پیدا کند و از تک تک آنها بخواهد پرسشنامه تحقیقی او را پر کنند. شاید تعجب کنید همه آنها در مقابل سوال:

"دلیل موفقیت شما چیست؟"


یک پاسخ یکسان و سرشار از عشق داشتند:

"دلیل موفقیت ما، معلم ماست."


آن معلم هنوز زنده بود. استاد جامعه شناس جستجو کرد و او را که حالا پیرزنی فرتوت، ولی هنوز هم بسیار هوشمند و زیرک بود پیدا کرد تا از او فرمول «معجزه گری» اش را ؛ که از نوجوان های محلات فقیرنشین؛ انسان های شایسته و موفق ساخته بود، بپرسد.

چشمهای معلم پیر برقی زد و لب هایش به لبخندی عطوفت آمیز از هم گشوده شد. پاسخش بسیار ساده بود. او با کمال لطف و تواضع گفت:

"من عاشق آن بچه ها بودم."

  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ
"جان بلا نکارد" از روی نیکمت برخاست. لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند، مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت؛ دختری با یک گل سرخ.





























  • ali rezaei