tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | يكشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ

در یک‌ روز پاییزی‌ ملانصرالدین‌ توی‌ حیاط‌ خانه‌اش‌ نشسته‌ بود و داشت‌ از آفتاب‌ لذت‌ می‌برد که‌ ناگهان‌ متوجه‌ شد کسی‌ دارد با عصبانیت‌ در خانه‌اش‌ را می‌زند.
تا ملا از جا بلند شود و در خانه‌ را باز کند، کسی‌ که‌ پشت‌ در بود چندبار محکم‌ به‌ در کوبید و فریاد زد: .در را باز کن‌ ببینم‌ ملا؟.


ملانصرالدین‌ در خانه‌ را باز کرد و دید یکی‌ از همسایه‌هایش‌ با عصبانیت‌ و ناراحتی‌ پشت‌ در ایستاده‌ است. سلامی‌ کرد و گفت: .چه‌ خبر است‌ مرد حسابی،تو که‌ در خانه‌ را از جا کندی..
همسایه‌ ملا با ناراحتی‌ گفت: .چه‌ سلامی، چه‌ علیکی‌ با دسته‌ گلی‌ که‌ سگ‌ تو به‌ آب‌ داده، انتظار دیگری‌ داشتی؟.


ملا گفت: .من‌ که‌ نمی‌فهمم‌ چه‌ می‌گویی، مگر سگ‌ من‌ چه‌کار کرده؟.
همسایه‌ گفت: .چه‌کار کرده؟ سگ‌ تو پای‌ زن‌ مرا گاز گرفته‌ است..
ملا گفت: .عجب! اما در این‌ میان‌ من‌ چه‌ تقصیری‌ دارم، درِ بی‌گناه‌ خانه‌ چه‌ تقصیری‌ دارد که‌ آن‌ را می‌شکنی..
همسایه‌ گفت: .یعنی‌ چی؟ بالاخره‌ سگی‌ که‌ پای‌ زن‌ مرا گاز گرفته‌ سگ‌ توست‌ و هر طور شده‌ باید زیانی‌ را که‌ سگت‌ به‌ من‌ زده‌ است‌ جبران‌ کنی..


ملانصرالدین‌ که‌ دید همسایه‌ حرف‌ حساب‌ سرش‌ نمی‌شود، فکری‌ کرد و گفت: .عیب‌ ندارد، جبران‌ می‌کنم. تو هم‌ سگت‌ را بفرست‌ بیاید خانه‌ تا پای‌ زن‌ مرا گاز بگیرد. چیزی‌ که‌ عوض‌ دارد گله‌ ندارد..
از آن‌ به‌ بعد هر وقت‌ بخواهند بگویند جواب‌ خوبی‌ خوبی‌ است‌ و جواب‌ بدی‌ بدی‌ است‌ یا هر وقت‌ بخواهند بگوید، هر کار خوب‌ و بدی‌ پاداش‌ دارد و آدم‌ باید نتیجه‌ کارش‌ را هم‌ تحمل‌ کند، می‌گویند: .چیزی‌ که‌ عوض‌ دارد، گله‌ ندارد.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی