ابزار نظر سنجی
ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ
همین چند روز پیش ، " یولیا واسیلی اِونا " پرستار بچه هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم .
موارد دیگر : بخاطر بی مبالاتی شما " کولیا " از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد . 10 تا کسر کنید . همچنین بی توجهیتان باعث شد که کلفت خانه با کفش های " وانیا " فرار کند شما می بایست چشم هایتان را خوب باز می کردید . برای این کار مواجب خوبی می گیرید .
- خیلی خوب شما ، شاید …
از چهل و یک بیست و هفت تا برداریم ، چهارده تا باقی می ماند .
در حالی که صدایش می لرزید ادامه داد : من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم ... ! نه بیشتر . دیدی حالا چطور شد ؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم . سه تا از چهارده تا به کنار ، می کنه به عبارتی یازده تا ، این هم پول شما سه تا ، سه تا ، سه تا ... یکی و یکی .
یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت .
به آهستگی گفت : متشکرم !
پرسیدم : چرا گفتی متشکرم ؟
به خاطر پول .
- در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند .
آن ها به شما چیزی ندادند ! خیلی خوب ، تعجب هم ندارد . من داشتم به شما حقه می زدم ، یک حقه ی کثیف حالا من به شما هشتاد روبل می دهم . همشان این جا توی پاکت برای شما مرتب چیده شده .
ممکن است کسی این قدر نادان باشد ؟ چرا اعتراض نکردید ؟ چرا صدایتان در نیامد ؟
لبخند تلخی به من زد که یعنی بله ، ممکن است .
بخاطر بازی بی رحمانه ای که با او کردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود به او پرداختم .
برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس ، گفت : متشکرم !
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فکر کردم در چنین دنیایی چقدر راحت می شود زورگو بود .
اثر آنتوان چخوف
موارد دیگر : بخاطر بی مبالاتی شما " کولیا " از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد . 10 تا کسر کنید . همچنین بی توجهیتان باعث شد که کلفت خانه با کفش های " وانیا " فرار کند شما می بایست چشم هایتان را خوب باز می کردید . برای این کار مواجب خوبی می گیرید .
- خیلی خوب شما ، شاید …
از چهل و یک بیست و هفت تا برداریم ، چهارده تا باقی می ماند .
در حالی که صدایش می لرزید ادامه داد : من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم ... ! نه بیشتر . دیدی حالا چطور شد ؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم . سه تا از چهارده تا به کنار ، می کنه به عبارتی یازده تا ، این هم پول شما سه تا ، سه تا ، سه تا ... یکی و یکی .
یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت .
به آهستگی گفت : متشکرم !
پرسیدم : چرا گفتی متشکرم ؟
به خاطر پول .
- در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند .
آن ها به شما چیزی ندادند ! خیلی خوب ، تعجب هم ندارد . من داشتم به شما حقه می زدم ، یک حقه ی کثیف حالا من به شما هشتاد روبل می دهم . همشان این جا توی پاکت برای شما مرتب چیده شده .
ممکن است کسی این قدر نادان باشد ؟ چرا اعتراض نکردید ؟ چرا صدایتان در نیامد ؟
لبخند تلخی به من زد که یعنی بله ، ممکن است .
بخاطر بازی بی رحمانه ای که با او کردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود به او پرداختم .
برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس ، گفت : متشکرم !
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فکر کردم در چنین دنیایی چقدر راحت می شود زورگو بود .
اثر آنتوان چخوف