tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
دختری از سختی های زندگی به پدرش گله می کرد. از زندگی خسته شده بود و نمی دانست چه کند؟ بلافاصله پس از اینکه یک مشکل را حل شده می دید مشکل دیگری سر راهش آشکار می شد و قصد داشت خود را تسلیم زندگی کند. پدر که آشپز ماهری بود او را به آشپز خانه برد. سه قابلمه را پر از آب کرد و آن ها را جوشاند.










  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی پنهان کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
در روایت است که آدم (علیه السلام) به پیشگاه باریتعالی شکوه کرد که:
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
بعد از ظهر شنبه بود و هوا آفتابی ، دوستم بابی لوییس آن پدر نمونه، بچه هایش را برای بازی گلف برده بود، به باجه بلیت فروشی که رسید پرسید:
- "ورودی چقدر است ؟"
- "سه دلار برای خودتان و سه دلار برای بچه های شش سال به بالا؛ بچه های شش ساله و کوچک تر هم نیازی به بلیت ندارند. بچه های شما چند ساله اند ؟"
- "این آقای وکیل سه سال دارد و آن آقای دکتر هفت سال. پس باید شش دلار بدهم."
بلیت فروش گفت:
- " گنجی چیزی پیدا کرده ای؟ می توانستی سه دلار را به جیب بزنی، می توانستی بگویی این آقای دکتر شش سال دارد. من که متوجه تفاوتش نمی شدم."
بابی در جواب گفت :
- " درست است، اما بچه ها که متوجه می شدند."
اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است.
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود ، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند ، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند .








  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
روزی « ناصرالدین شاه »، وزیر دفترش، « هدایت الله خان » را دید که گوشهایش از زیر کلاهش بیرون آمده بود. نظری خشم آلود به وی افکند و گفت:
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
معشوقی، عاشق خود را به خانه دعوت کرد و کنار خود نشاند. عاشق بلافاصله تعداد زیادی نامه که قبلاً در زمان دوری و جدایی برای یارش نوشته بود، از جیب خود بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. نامه ها پر از آه و ناله و سوز و گداز بود، خلاصه آنقدر خواند تا حوصله معشوق را سر برد. معشوق با نگاهی پر از تمسخر و تحقیر به او گفت: این نامه‌ها را برای چه کسی نوشته‌ای؟ عاشق گفت: برای تو ای نازنین! معشوق گفت: من که کنار تو نشسته‌ام و آماده‌ام تو می‌توانی از کنار من لذت ببری. این کار تو در این لحظه فقط تباه کردن عمر و از دست دادن وقت است.
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا" به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟
آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:
وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار!
***
داستانی دیگر:
 
 
داستان ناله و رنج فولاد
 
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.»
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی‌فهمید چه بر سر زندگی‌اش آمده. اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود: «در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.»
آهنگر مدتی سکوت کرد و ادامه داد: «گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.»
باز مکث کرد و بعد ادامه داد: «می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که می‌خواهم، این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می‌خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می‌پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن.»
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
جوانی غمگین و سر خورده سر راه شیوانا سبز شد و با ناراحتی به او گفت : به هر کاری که دست می زنم نهایتاً به دری بسته بر می خورم که دیگر نمی توانم به پیش بروم . قصد ازدواج می کنم شرایطی که مقابلم می گذارند سخت و دشوار است . می خواهم کاری برای خود دست و پا کنم می بینم وسایل و لوازم آن به راحتی فراهم نمی شود و درآمدش فوق العاده ناچیز است . خلاصه به هر کاری دست می زنم آخر کار با دری بسته مواجه می شوم . به من بگویید چه کار کنم ؟
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ
آورده اند که در ازمنه جدید زوجی به سرخوشی زندگی آغاز کردندی. پس چندماهی که گذشت چندی از دوستان به رسم دوستی به دیدنشان آمدند و شیرینی و کادو آوردند به رسم مبارک بادی. چون میهمانان برفتند آن زوج با سرور و شادی در ظرف شیرینی گشودند و یافتند دو کیلویی شیرینی تر که دیدنش شکمنواز بود و بوییندنش شامه نواز. زن غصه بکرد که ما دو تن بیشتر نبوده و دو کیلو ما را زیاد باشد و باید اندیشه کرد در مصرف آن ، که ما را قند و کلسترول حاصل آید و قبل آن وزن زیاد و شکم برآمده. مرد گفت غصه مدار که من این شیرینیها در یخچال گذارم و هر صبح با شیر بخورم - جایگزین صبحانه- و مرا خللی نرسد که من شیرینی تر و شیر بسیار دوست می دارم.

















  • ali rezaei