tezro

tezro

tezro

tezro

tezro

طبقه بندی موضوعی

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های پند آموز» ثبت شده است

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
ناپلئون هیل که یکی از نویسندگان به نام علم موفقیت است میگه "الان وقت آن رسیده که به صورت قانونی ضمیر ناخودآگاه خودمون رو فریب بدیم"! داستان از این قراره که:





بیمارانی هستند که فکر می کنن اگه روزی شونصد تا قرص نخورن و شصت تا سوزن بهشون نزنن، خوب نمیشن. از دارونما برای این افراد استفاده میشه. یه چیزی قلابی به او میدن که واقعا دارو نیست تا که اون رو بخوره و اثر روانی اون موجب بهبودیش بشه. امروزه از دارو نماها، هم در پزشکی و هم  در روانشناسی استفاده میشه.

و اما شاخه ی دوم تحقیقات امیل کوئه:



"زندگی من هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود"


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ .





ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿ ﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿ ﮑﻨﯿﻢ
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم



ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ

ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ

ﻣﺎ نیز ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترسیم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
این مطلب رو گذاشتیم زیرا می ترسیم بگویند که گذشته ایران از یاد رفت…


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید:





دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، این همه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد. امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»
این را می گویند: «تجربه» این روز ها، تجربه مهم تر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشیده می شود!




رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»

روز بعد، تلویزیون اعلام می کند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است. دزدها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما آنها نتوانسته بودند بیشتر از ۲۰ میلیون بدست آورند.

«ما زندگی و جان خود را گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد. اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود»
این را می گویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»

اینرا می گویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
بابی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می‌خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد.



نامه شماره یک

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو - بابی
بابی کمی فکر کرد که او پسر خوبی نیست! و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.

نامه شماره دو

اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.

اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.

نامه شماره سه
سلام خدا

بابی

بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت.
رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
باب


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی





پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است



پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم

پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!


نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید!


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
یک روز مرد مزرعه داری برای اینکه مزرعه اش از خیلی چیزها در امان بمونه تصمیم گرفت تا یک مترسک درست بکنه. دست به کار شد و شروع به ساختن یک مترسک کرد حتی برای اون دو تا چشم قشنگ هم گذاشت. بعد از تکمیل شدن مترسک اونو برداشت و توی مزرعه اش گذاشت. مزرعه دار خوشحال از اینکه مزرعه اش کامل شده به خونه اش رفت.





با این وضعیتت داری کجا می ری چطور با این نابیناییت می تونی این همه راه رو بری و گم نشی؟
مرد نابینا با کمی تبسم گفت: من هم مثل خود تو و بقیه آدمها هستم اما به اضافه این عصا که راهم رو پیدا می کنم .
مزرعه دار: اما واقعا چه جوری می تونی بدون چشم زندگی بکنی و ادامه بدی؟



مزرعه دار با تعجب به اطرافش نگاه کرد و وقتی بیشتر و با دقت نگاه کرد دید که این مزرعه مزرعه خودش نیست و مال همسایه اش هست . اون متوجه شده که به دلیل شباهت زیاد اشتباهی مترسکها رو داخل یک مزرعه دیگه گذاشته بوده و اصلا اگه بیشتر به اطرافش توجه و دقت می کرده این اتفاق براش نمی افتاد.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
کهن ترین پادشاهان ایران زمین (از اسطوره تا واقعیت)





جمشید جشنی بزرگ با حضور تمامی انسانها، حیوانات، دیو و جن و .... در اولین روز از فروردین ماه برگزار کرده و این جشن را که با تاجگذاری وی نیز همراه بوده جشن نوروز می خواند که این یادگار تا به امروز باقیست.
در نهایت جمشید به سبب غرور خود به دست "‌ضحاک" شکست خورده و با اره از وسط به دو نیم می شود.
"فریدون" از خاندان پیشدادیان پس از هزار سال بر ضحاک شوریده و او را شکست داده و در البرز کوه به بند می کشد. او نیز برای پیروزی بر ضحاک به درگاه ایزدبانو آناهیتا نیایش می کند. از ازدواج فریدون با "شهر نواز و ارنواز" سه پسر با نام های ایرج، سلم و تور بوجود می آید.



پادشاهان سلسله ی پیشدادیان عبارتند از :کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون، ایرج، نوذر، زو، گرشاسب.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
حاتم اصم که یکى از زهاد عصر خویش بود، مردى بود فقیر و عائله دار که به سختى زندگیش را اداره مى کرد، اما اعتقاد فوق العاده به خدا داشت. شبى با رفقاى خود نشسته بود، صحبت حج و زیارت خانه خدا به میان آمد شوق زیارت به دلش افتاد. به منزلش مراجعت کرد. زن و بچه هایش را اطراف خود جمع نمود و مقصدش را براى آنها بیان کرد و گفت : اگر شما با من موافقت کنید که به زیارت خانه خدا بروم، من براى شما دعا خواهم کرد.





همه بچه ها گناه را بار گردن دختر کوچک کردند و او را ملامت نمودند که اگر تو سخن نگفته بودى و زبانت را کنترل مى کردى ما اجازه نمى دادیم پدر به مسافرت برود.
دخترک متاثر شد و اشکهایش جارى گردید سر به سوى آسمان بلند کرد، دستها را به دعا برداشت و گفت پروردگارا اینان به فضل و کرم تو عادت کرده اند و از خوان نعمت تو برخوردار بوده اند، تو آنها را ضایع مگردان و مراهم در نزد آنها شرمنده مکن.
در حالی که آنها متحیر نشسته بودند و فکر مى کردند از کجا قوتى بدست آورند، بر حسب اتفاق حاکم شهر از شکار بر مى گشت، تشنگى بر او غلبه کرده، جمعى از همراهان را به در منزل حاتم فرستاد تا آب بیاورند، آنها در خانه را کوبیدند، زن حاتم پشت در آمد، پرسید چه کار دارید، گفتند: امیر درب منزل ایستاده مقدارى از شما آب مى خواهد، زن با حال بهت به آسمان نگاه کرده گفت :



گفتند: منزل حاتم اصم، یکى از زهاد این شهر است، شنیده ایم او به مسافرت بیت الله رفته و خانوده اش به سختى زندگى مى کنند.

امیر این بگفت و کمربند زرین خود را باز نموده به داخل منزل افکند و به همراهانش گفت: کسى که مرا دوست دارد، کمربند خود را به داخل منزل بیندازد، همه همراهان کمربندهاى زرین را باز کرده و به داخل منزل افکندند، موقعى که خواستند برگردند، امیر گفت :

چون دخترک این جریان را مشاهده کرد به گریه افتاد از او پرسیدند، چرا گریه مى کنى؟ باید خوشحال باشى، زیرا خداى متعال به لطف خود، به ما وسعت داده است. دختر گفت :
گریه ام براى آن که ما دیشب گرسنه سر بر بالش گذاردیم، و مخلوقى به سوى ما یک نظر انداخت، ما را بى نیاز ساخت، پس هرگاه خداى مهربان به سوى ما نظر افکند آنى ما را وا نخواهد گذارد. بعد براى پدرش دعا کرد: پروردگار! همچنانکه به ما نظر مرحمت فرمودى و کار ما را اصلاح کردى نظرى بسوى پدر ما کن و کار او را اصلاح فرما.


  • ali rezaei

ابزار نظر سنجی

ali rezaei | پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺴﻴﺢ(ع) ﻧﻘﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻨﻴﺪﻧﻲ ﺍﺳﺖ. ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ حضرت عیسی(ع) ﺍﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﺮﺩ. ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ :





ﻣﺮﺩ ﺩﺍﺭﺍ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺯﻳﺮﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ. ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ، ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺩﺍﺭﺍﺋﻲ ﻣﻦ ﻛﻢ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻐﻨﺎﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻢ. ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ. ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮﻗﻊ ﺗﺎﻥ ﻣﺰﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻳﺪ ﭘﺲ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻜﻨﻴﺪ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻱ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺑﺨﺸﻴﺪﻥ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﺨﺸﻢ».
ﻣﺴﻴﺢ(ع) ﮔﻔﺖ: «ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﺨﺖ ﻣﻲ ﻛﻮﺷﻨﺪ. ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻲ ﺭﺳﻨﺪ. ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﻴﺪﺍیشاﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﭼﺘﺮ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻣﺮﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ».
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻧﮕﺮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺍﺭﺍﺋﻲ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻧﮕﺮﺩ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﻏﻨﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﺎ. ﺍﺯ ﻏﻨﺎﻱ ﺫﺍﺕ ﺍﻟﻬﻲ، ﺟﺰ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﻤﻲ ﺷﻜﻔﺪ. ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻬﺸﺖ، ﻇﻬﻮﺭ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﻭ ﻏﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ. ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺸﻜﻪ ﻣﻘﺪﺱ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮﻫﺎ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺨﻴﻞ ﻭ ﺣﺴﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺸﻤﻮﻝ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ.


  • ali rezaei